مدرسه وجودی عبدالرحمن بدوی (اگزیستانسیالیسم):
اگر جنبش احیاء فلسفه در دوران معاصر به سه گرایش مارکسیستی، گرایش اثباتگرایی (پوزیتویسم) و گرایش اصالت وجود (اگزیستانسیالیسم) تقسیم شود، بی تردید عبدالرحمن بدوی به گرایش اگزیستانسیالیسم تعلق دارد. نیرومندترین عامل مؤثر در پیشرفت و تطوّر فلسفی او نیچه و هایدگر بودند دو کتاب مهم او که بیانگر فلسفه وجودی مورد اعتقادش هستند:
1- مسئله مرگ در فلسفه وجودی(مشکلة الموت فی الفلسفة الوجودیه)
2- الزمان الوجودی (زمان در فلسفلۀ وجودی)
عبدالرحمن بدوی در مصر از یک خانوادۀ اعیانی بدنیا آمد(1917) در نوجوانی به ادبیات علاقمند شد و به کتابهای طه حسین، محمد حسین هیکل و منفلوطی روی آورد. در 1929 وارد دبیرستان اعیانی و پر آوازه سعدیه شد در دوران دبیرستان به ادبیات آلمانی و فرانسه علاقمند شد. در همین دوران شیفتۀ فلسفه شد این شیفتگی با مطالعه کتاب (قادة الفکر) طه حسین شدیدتر شد. ابتدا آثار فلسفی ترجمه شده به عربی را سپس آثار مهم به زبان انگلیسی را مطالعه نمود. در دانشگاه برغم میل پدر تحت تأثیر مصطفی عبدالرازق و طه حسین رشتۀ فلسفه را برگزید. مدتی به سیاست روی آورد؛ گرایشات تند سیاسیاش او را از سعد زغلول رهبر محبوب ملی گرایان هم عبور داد و اتهاماتی را به او وارد کرد. فلسفه را پیش استادان فرانسوی مقیم مصر خواند در سال 1937 به پیشنهاد طه حسین برای یادگیری زبانهای آلمانی و ایتالیایی به مدت 4 ماه عازم آلمان و ایتالیا شد. در همان ایام تحصیل به توصیه و پافشاری لالاند رئیس بخش فلسفه درسهای آن استاد را برای دانشجویان سال اول فلسفه بازخوانی میکرد. اولین کتاب فلسفی خودرا در 1939 به نام نیچه منتشر کرد. با استقبال فراوانی روبرو شد. در 1944 دکترای فلسفه در قاهره را کسب کرد در مصر و لبنان سالها به تدریس فلسفه اشتغال ورزید در 1948 در کنگرۀ بین المللی خاورشناسان در پاریس شرکت کرد و بدنبال آن در کنفرانسهای متعدد بین المللی شرکت کرد. در 1950 رئیس گروه فلسفه و جامعه شناسی در دانشگاه تازه تأسیس عین شمس شد. در 1952 در تدوین قانون اساسی مصر بعد از انقلاب افسرا آزاد مشارکت داشت در 1956 رایزن فرهنگی مصر در سوئیس بود در 1967 به دعوت دانشگاه سوربن برای تدریس فلسفه به فرانسه رفت. بعد به تدریس فلسفه در لیبی و اسپانیا و مصر و کویت هم پرداخت. از جمله در 1973 در تهران در گنگرۀ ابوریحان بیرونی شرکت کرد و به مدت 9 ماه در تهران به تدریس پرداخت. از سال 1982 تا آخر عمر(2002) در حال استراحت و تألیف و تحقیق در پاریس و قاهره بسر برد و سرانجام در قاهره درگذشت. تألیفات بدوی بسیار گسترده و شامل 150 کتاب و صدها مقاله است شامل بیان فلسفۀ وجودی، میراث اسلامی ، میراث یونانی، میراث اروپایی(قرون وسطی و قرون جدید) که اکثراً زمینههای فکری دارند.
عبدالرحمن بدوی اعتقاد دارد که تمدن اسلامی براساس سه بنیان تمدنی پایه گذاری شده است:
1_ شرق قدیم بویژه آن اموری که به پیامبران، شریعت موسی، دوگانگی و دیدگاههای اخروی فارسی و تصویری از جهانبینی بابلی مربوط است.
2_ تمدّن یونان و روم بویژه دیدگاههایی که به زندگی روزمره و علم وهنر مربوط است
3_ مسیحیّت و عقاید و تصوّف آن.
اگر این بنیادها را با بنیادهایی که اروپا براساس آن شکل گرفته است مقایسه میکنیم در مییابیم که چندان تفاوتی باهم ندارند.
عبدالرحمن بدوی نقش مسلمانان و اعراب را در تکوین فکر اروپایی بسیار برجسته دیده است و گواهان و مدارک و اسامیمتعدّدی را ذکر کرده است.
براساس دیدگاه وجودیاش جملۀ دکارت :«من میاندیشم پس هستم» را برای نشان دادن ارادۀ انسان به «من میخواهم پس هستم» تبدیل کرده است.
او به انسانگرایی اعتقاد دارد، بطور کلی که انسان در برابر خدا یا خدایان، در برابر وجود طبیعی و فیزیکی قرار دارد و جهان حقیقی انسان را براساس استقلال مطلق شکل میدهد پیشینۀ انسانگرایی به تعبیر خود را به انوشیروان و برزویۀ طبیب و سلمان فارسی و ابن عربی میرساند.
*تولیدات فکری بدوی متنوع است و همه در خدمت فکر«وجودی» نیستند. در زمان دانشجوئی عاشق انسان برتر و اخلاق آزادگان گشت «چنین گفت زردشت» را ترجمه کرد در آغاز ابداع فلسفیاش در راستای رسالت تاریخیاش حلقۀ وصلی گشت بین فکر غربی و فکر عربی اسلامی. او مترجم فکر غربی و پژوهشگر و کاوندۀ میراث عربی اسلامی بود؛ کارهای مستشرقین را تحقیق کرده بود. کارهای تحقیقی او در اروپا روی منطق صوری و منطق ریاضی، روش تحقیق علمی، سلسلهای از خلاصۀ فکر یونانی و اروپایی، تحقیقات ویژهاش روی ارسطو و شرحهای عربی بر آنها به رسالت تاریخیاش مربوط میشد. همچون یک استاد نه یک فیلسوف امّا گاهی کارهای تحقیقیاش با فلسفۀ وجودیاش اصطکاک پیدا میکرد؛ مانند ترجمه نمایشنامههای برشت. الحق که بدوی بیطرفی یک معلم را با گرایشات فلسفی نمیآمیخت او با اینکه کتاب «وجود و عدم» سارتر را ترجمه کرد امّا او را فیلسوف نمیدانست ادیبی میدانست که فلسفۀ وجودی را مشوّه کرده است. او مانند همۀ اگزبستانسیالیستها روی تنهایی انسان تکیه کرده است. ایدئالیسم هگلی و پدیدارشناسی هوسرل و مادیّت اگزیستالیستی را در ذات انسان یکپارچه میبیند. دستی هم به میراث عربی اسلامی میبرد و روی شخصیّتهای جنجالی و دگراندیش و ملحد انگشت میگذارد. در تصوّف اسلامی فرو میرود و نمونههایی را باب طبع وجودیها گلچین میکند علاوه بر آن غربت وجودی، در واقع هم در غرب غریب بود. سرانجام در آخرالامر بهسوی وطن واقعی و وطن روحیش یعنی سرزمین اسلام و فرهنگ اسلامی برگشت. بناگاه دو کتاب از او به بازار آمد: دفاع از قرآن، ضد منتقدینش و دفاع از محمد، ضد کاهندگان از قدرش و این آثار را حج عقلی خویش بدل از حج شرعی دانست. متفکرین و محققین در این باره دو دستهاند. دستهای از انها او را مشمول عنایات الهی دانستهاند که در زمانی که غرب به ضدیت با اسلام برخاسته بود، او به دفاع از اسلام برخاست با ثقل فرهنگی بزرگی که داشت و بعضی میگویند در تصوف اسلامی و در کلام اسلامی و در آموزههای استادش مصطفی عبدالرازق نکاتی وجود داشت که دوباره او را جذب اسلام کرد، بویژه که درمیان وجودیها هم همه ملحد نبودند بلکه کسانی چون کی یر کگارد و گابریل مارسیل الهی و دیندار بودند. سرانجام کسی که در پشت جلد کتابهایش مینوشت (دو جلد کتاب دربارۀ زندگانی خودش«سیره حیاتی») تصادفی بهاین دنیا آمدهام و تصادفی هم کوچ خواهم کرد «بالصُدفۀ أتیتُ الی هذا العالم و بالصُدفۀ سأغادر هذا العالم» اینک روح استادش مصطفی عبدالرازق را مخاطب ساخته: چه کسی امروز مرا از عصیان به ایمان و از شورش به اذعان میآورد؟ او از وحشت تنهایی به اُنس با جهان و خالقش رسید. آرزویی که در کتابش دربارۀ ابی حیّان توحیدی در مقدمۀ کتاب اشارات الهیّه کرده بود؛ ابوحیان میگوید که از همه چیز غریبم. بدوی میگوید من در غربتم نیز غریبم. دسته دوم دربارۀ تحوّل فکری و روحی بدوی گفتهاند به طمع جاه و مال بعضی سازمانها و نهادها و خوش آمد جماهیر و دولتها این چرخش اتفاق اتفاده امّا اٌسامه خلیل کاتب و ناقد مصری میگوید: حقیقت آنست که عمق عرفانی در کتابهای اوّلیّهی ایشان وجود داشت. در سال 1997 به مناسبت هشادمین سال تولّد بدوی مصر و عالم عربی جلساتی برگزار کردند و جائزه مبارک را به او اهداء کردند. در آن جلسه حسن حنفی او را دارای طرح نهضتی بزرگ دانستند که در سه میدان بزرگ تحقیق کرده:
1- فکر غربی با همه گستردگیاش
2- میراث عربی اسلامی و واکاوی عمق و ریشه آن
3- ابداع فلسفی و ادبی
از آنها که درباره عبدالرحمن بدوی نوشتهاند رساله دکتری عبدالقادر بن محمد یحیی در دانشگاه امّ القُری در مکه از همه مفصّلتر است.
مدرسه فلسفی پوزیتویسم منطقی زکی نجیب محمود
در اوائل قرن بیستم مدرسه فلسفی «فلسفه علمی» که توسط فلاسفه عرب مسیحی تأسیس شد و جماعه «العصور» به پیشاهنگی اسماعیل مظهر تا اواسط قرن بیستم دنبالهرو آنان بودند حضور داشت. میشود تحت نامهای گوناگونی از آنها نام بُرد یکی از آن نامها «پوزیتویسم» است که از برخی دانشمندان قرن نوزدهم میلادی به آنها رسیده بود که به نحوی علمپرستان و ساینتیستهای آن روزگار بودند جایی برای فلسفه ورزی و کوششهای عقلی باقی نگذاشته بودند امّا از همان نحله جماعتی بیرون آمدند که شکل تعدیل شده و ملایم پوزیتویستها بودند. مثال چنین فلاسفهای را پوزیتویستهای منطقی گفتند که زکی نجیب محمود در مصر یکی از آنها و مشهورترینشان بود. از طرف بسیاری از نویسندگان و متفکّران چون محمود فهمی و محمود امین العالم و نصر حامد ابوزید و عاطف العراقی درباره او نوشتهاند او را با عناوین ستایشآمیزی ستودهاند.
در 1905 درمصر بدنیا آمد بهدنبال کار پدرش در سودان دوران ابتدایی و متوسطه را در آنجا در دانشسرای جُردن به سبک مدارس انگلیسی درس خواند بعد از اخذ مدرک دیپلم به مصر بازگشت در حالی که میتوانست به خوبی از متون انگلیسی استفاده نماید از 1925 فعالیتهای فکری او آغاز شد بعداز اخذ مدرک لیسانس در 1930 ضمن تدریس به تکاپوهایش در عرصهاندیشه شتاب بخشید. مانند همه نخبههای اندیشمند مصری دو کتاب، جنجالی فی الأدب جاهلی و اسلام و اصول الحکم اوّلی مال طه حسین و دوّمی متعلق به علی عبدالرازق را مطالعه کرد. در مجلۀ الرساله مقالاتی در معرفی بزرگان فلسفه غرب چون نیچه و برکسون و شوپنهاور و... نوشت. با احمد امین نویسندۀ نامور مصری و رئیس کمیتۀ تألیف و ترجمه و نشر آشنا شد و به کمک او به دورن عرصۀ فرهنگ مصر قدم گذاشت. زکی نجیب محمود متأثر از احمدلطفی سیّد و طه حسین و قاسم امین و علی عبدلرازق و سلامه موسی و شبلی شمیّل گشت و در سالهای بعداز1919 که زکی نجیب آنرا تجربه کرده بود به آزادی و برابری و کرامت انسانی و پیشرفت بعنوان ارزشهایی که باید در جامعه جاگیر شوند علاقه پیدا کرد و کتابهای آرمانشهر نویسندگان مختلف عرب و غرب را مطالعه کرد و خود کتابی تحت عنوان سرزمین رؤیاها م?
نظرات